گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل بیست و دوم
XVII – برجای ماندگان


از آنان که در درام زندگی بایرن نقشی ایفا کردند بسیاری تا سالیان بعد زنده ماندند تا به دوران بعدی تاریخ نیز قدم گذارند. کسی که زودتر از همه از میان رفت، پیترو گامبا بود که پس از مشایعت پیکر بیجان قهرمان مورد علاقه اش به لندن، به یونان بازگشت. در آنجا به انقلاب وفادار ماند و در سال 1827 در اثر ابتلای به تب درگذشت. لیدی کرولاین لم نیز پس از آنکه شوهرش به او گفت آن روز از کنار جسد بایرن رد شده است سخت «بیمار» شد. این زن، بایرن را در زمانی به نام گلناروون در سال 1816 مورد هجو و طعن قرار داده بود ولی در آن لحظه که از سرگذشت بایرن با خبر شده بود گفت «بسیار متأسفم از اینکه کوچکترین سخنی عاری از مهر علیه وی گفته باشم.» وی چهار سال بیشتر پس از مرگ بایرن زنده نماند. اوگاستا لی، بر حسب وصیتنامة بایرن، تقریباً همة ثروتی را که از وی برجا مانده بود وارث شد (این ثروت در حدود 100,000 لیره بود.) قسمت اعظم این میراث را

صرف تسویة بدهیهای شوهر و پسرانش که در راه قمار به وجود آمده بود کرد و خود در سال 1852 با فقر و تنگدستی جان سپرد. لیدی بایرن تا روز واپسین برای مردی که شیطنتها و ناهنجاریهای موروثیش زندگی زناشویی وی را دستخوش نفرین و لعنت ساخته بود، احساسی آمیخته با مهر و گذشت در دل داشت و در نامه ای نوشت: «تا زمانی که زنده باشم دشواری عمدة من احتمالاً این خواهد بود که نتوانم از او بامهربانی و عطوفت بسیار یاد کنم.» «آیا این سخن مرا نمی توانند باور داشته باشند هر آینه بگویم بعد از آنچه فاش ساخته ام، باز هم اذعان دارم که در وجود آن جانور، در سراسر عمرش، چیزی والاتر و بهتر وجود داشت ... چیزی که وی پیوسته در صدد مخالفت و معاوضه با آن بر می آمد ولی هرگز نتوانست آن را در وجود خویش نابود سازد.» دخترشان آدا که بایرن در بزرگ شدن و رشد وی امیدها بسته بود با «ارل آو لاولیس» ازدواج کرد؛ ثروتی را در شرط بندی بر سراسبها از دست داد؛ مادرش او را از بدبختی ناشی از ورشکستگی مالی نجات بخشید؛ امید و سلامتش را از دست داد، و نظیر پدرش در سی وشش سالگی در سال 1852 زندگی را بدرود گفت. لیدی بایرن که پس از آن می کوشید با اشتغال به خدمات اجتماعی، زندگی خالی خود را پرسازد، در سال 1860 درگذشت.
جان کم هابهاوس، به عنوان فردی رادیکال به پارلمنت راه پیدا کرد و تا مقام وزارت جنگ ترفیع یافت (1832-1833)، عنوان بارونی گرفت، و در هشتادوسه سالگی درگذشت (1869). ترزا گویتچولی پس از مرگ بایرن، به سوی شوهر خویش بازگشت ولی خیلی زود مجدداً از او درخواست جدایی کرد. مدت زمانی کوتاه با دوست لنگ بایرن به نام هنری فاکس، ماجراهایی عاشقانه داشت؛ همچنین چند صباحی با لامارتین، شاعر فرانسوی تأیید کنندة بایرن، نرد عشق باخت. پس از مدتی که از آغوش محبوبی به آغوش محبوبی دیگر افتاد، سرانجام در چهل و هفت سالگی با مارکی دو بواسی که مردی ثروتمند و مهربان بود ازدواج کرد و این شخص (بنا به گفتة برخی از شرح حال نویسان انگلیسی که البته نظرشان اندکی با تعصب همراه بود) با کمال سرفرازی و غرور همسرش را چنین معرفی می کرد: «همسرم، معشوقة پیشین بایرن!» وقتی مارکی درگذشت، ترزا به احضار ارواح روی آورد، با روح بایرن و شوهر آخرینش گفتگو کرد و بعد چنین تعریف کرد: «آن دو اکنون با یکدیگر به سر می برند و نظیر بهترین دوستان هستند.» سرانجام ترزا در هفتادودو سالگی در سال 1873 درگذشت حال آنکه چندین کتاب در تصویر و ترسیم سیمای بایرن به عنوان یک جنتلمن و نابغة بی عیب و نقص به رشتة تحریر درآورده بود. کلر کلرمنت در هشتادویک سالگی به سال 1879 درگذشت، و تا آخرین لحظه حیات از بایرن این نظر را با خود همراه داشت که «وی معجونی از خودبینی، دیوانگی، و جملگی آن نکات ضعف رقت آوری بود که ممکن است در وجود یک آدمیزاد گرد آید.»

مری شلی، با وجود برخی کدورتها و رنجیدگی های خاطر نسبت به «آلبه» (لقبی که دوستان خیلی نزدیک بایرن بر او نهاده بودند) نظری خوشتر داشت. وقتی از مرگ بایرن با خبر شد چنین نوشت: «آلبه، این آلبة عزیز و بوالهوس و فریبنده، این دنیای چون بیابان را ترک گفته است. خدا کند من هم در جوانی از نعمت مرگ برخوردار شوم.» مری قسمت اعظم از بیست و هفت سال بقیة زندگی خویش را با عشق و دلسوزی به ویراستاری آثار شوهرش پرداخت و در این کار به فصاحت عاری از تظاهر خویش مجال تجلی داد.
لی هانت که جرئت یافته بود اشعار شلی را بستاید، آن هم در زمانی که جملگی منتقدان، اشعار شلی را چون بوالهوسیهای یک بلوغ ناپخته محکوم می شمردند، همچنان بر عقیدة خویش استوار ماند و نسبت به رادیکالیسم دوران جوانیش وفاداری نشان داد؛ خاطرات خصومت آمیزی از بایرن انتشار داد؛ و عمرش تا سال 1859 به دنیا باقی بود. تامس جفرسن هاگ، پس از آنکه ماجراهای دلدادگی و شوریدگی متعددی را گذرانید سرانجام باجین، همسر بیوة ویلیامز ازدواج کرد و مدت سی و پنج سال تا پایان زندگیش با او به سر برد. جالبترین این هواخواهان شاعران ما، ادوارد جان ترلاونی بود که در پیزا در زندگی شلی وارد شد و این زمانی بود که هر دو به سی سالگی قدم نهاده بودند. شلی در آن زمان به پایان عمر خویش نزدیک می شد در حالی که ترلاونی هنوز پنجاه ونه سال دیگر در پیش داشت. اما «این شوالیة سرگردان ... سبزه و سیه چرده، خوش سیما، با سبیلهایی مردانه» (آن سان که هانت او را ترسیم کرده است) چنان درگیر ماجراهای متنوع در کشورهای مختلف شده بود که دوستانش از شنیدن مکرر خاطرات وی هیچ گاه احساس ملال نمی کردند. گرچه بایرن او را همه کارة اصطبل و قایق تفریحیش، بولیوار، ساخته بود، باز هم شلی، «این پسرک ملایم طبع بدون ریش» بود که ترلاونی، این مرد عمل و ماجراجو، او را بیشتر از همه دوست می داشت. ترلاونی پس از آنکه شاهد ورود بایرن به مسولونگیون، و گیر افتادن و بی تحرک شدن وی در آنجا شد، از آن دیار رفت تا سر به تقدیر خود بنهد درحالی که انتظار داشت در راه استقلال یونان جان بسپارد. ترلاونی چندی بعد شاهد آزاد گشتن یونان شد، سرگردانیهایش را با دیگر آغاز کرد، تا سال 1881 زنده ماند و در مقبره ای که در سال 1822 در کنار خاکستر شلی در گورستان انگلیسیها در رم خریده بود به خاک سپرده شد.